روز خوبی نشد!

اول شفاف سازی کنم که اگه زیاد بیام و بنویسم یعنی اینکه خیلی کار دارم ! و انجام هرکار دیگه ای رو به اون ها ترجیح میدم  و اگه برم دوره غیبت یعنی سرم خلوته و مشغول خوش گذرونیم :)


امروز کلا به نصف کارهایی که فکر میکردم باید امروز انجام بشن تا بتونم کارمو تا دوشنبه تموم کنم هم نرسیدم و تازه متوجه شدم قسمت عظیمی از کار رو که یادمه گیر داغونی هم داشت به طرز عجیبی با سه روز بی خوابی حدود 3 یا 4 ماه پیش به یه نتیجه جالبی رسوندم و بعد که تحویل داده شد و تایید شد خوشحال و خندان اومدم خونه و کلا یادم رفت ته این پروژه رو فایل بندی و بک آپ ذهنی و کدی کنم و الان قسمت بسیار زیادی از کاری که ازم خواسته شده به همون کشفه برمیگرده که با یک ساعت تفکر و یه بستنی نسکافه ای و یه کیک شکلاتی هم یادم نیومد!!

یادم اورد وقتی یه خوشی سراغم میاد چقدر بی فکر نمیشم. چطور ننوشتم چه کار کردم!

خدا کمک کنه فردا یه طوری بهم الهام بشه وگرنه باز سه روز و شب بی خوابی میخاد که نه توانش هست و نه وقتش . سرمو میزنه این دکی.

من فردا رو بسیاااااار لازم دارم که روز خوبی باشه البته که ساعت 10 تا 12 رو هم کاری دارم بیرون و میخام صب به جاش صب زودتر بیدار بشم!

اصلنم خنده نداره !



اومده بودم که چیز دیگه ای بنویسم !

آینده !

بزار از این روزانه ها جداش کنم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.