بازگشتی نامطمئن از نتیجه!

بالاخره  امروز چهارشنبه در ساعات پایانی ! تونستم کارایی که میخاستم دوشنبه تموم بشن رو به جاهای خوبی برسونم و بفرستم بره!

گرچه که راضی نیستم و همش دارم تصور میکنم طرفی که این ها رو دریافت میکنه یه نگاه چپی میکنه و میگه این بود!


ولی  خب هم درس عبرت خوبی ازش گرفتم که یکم مرتب تر باشم!

و هم این نتیجه تکراری رو بازم برای خودم گفتم ولی میدونم که چیزی در من تغییر نمیکنه و نتیجه اینه که دخترجان! همیشه بعد از یک دور تفکر و وقت گذاشتن کار رو به سرانجام برسون و فکرتو راحت کن اونوقت اگه بعد دیدی که میتونی بهترش کنی که چه بهتر و بازم وقت بزار و ادامه بده 

آخه همیشه اول که شروع میکنم فکر میکنم باید بهتر کارکنم باید بهتر بنویسم باید همه چیز رو بهتر کنم و این فقط باعث اتلاف وقت میشه و شاید تاثیر جزئی  داشته باشه اما معمولا معجزه ای در نتیجه اتفاق نمی افته ! و سطح استرسم در یه روزی مثل امروز خیلی بالا میره 


البته که لپ تاپ عزیز هم نهایت لطف رو به من داشت و مدام هنگید و قاطی پاتی شد و خلاصه که منو حسابی بهم ریخت طوری که دلم میخاد کلا هرچه دارم از روش بردارم و یه پاک سازی اساسی بکنمش و همه چیز رو از اول بنصبم ببینم درست میشه اصلا شاید دیگه ویندوز روش نذارم!

مشکل اصلی من از وقتی شد که یهو دیدم دیگه winedt و Miktex. و .. که نرم افزارهای ادیت متن هستن دیگه برام فایل متن رو نمیسازن و ارور میدن . کلی گشتم دیدم خیلیا این مشکل رو داشتن ولی همه راه حل هایی که توی نت برای این مشکل پیشنهاد شده بود رو رفتم و بی نتیجه موندم. 

خلاصه آخرش همه فایل ها رو آپلود کردم روی سایت sharelatex  و از اونجا استفاده کردم کاش از اول کرده بودم.ولی با این وضعه لپ تاپ  غیر ممکنه ادامه دادن . تازه یه مشکل دیگه هم با نرم افزار کد نویسیم دارم اونو هم باید قبل دردسر شدنش بهش برسم.

کاش یکی رو پیدا میکردم همه اینا رو رفع میکرد برام .


فردا میخام صبح رو برم بیرون یکم خرید کنم خرید لباسی! و بعد ناهار هم یه فیلم ببینم.

 البته اگه دکتر فایلو نخونده باشه و دستور بعدی رو نفرستاده باشه. تازه امروز دلم  کیک موزی با دارچین هم میخواست که فردا میپزم واسه خودم. شاید قبل خرید.

چقدر الکی خسته ام!



نظرات 2 + ارسال نظر
گاو مش حسن شنبه 11 دی 1395 ساعت 09:45 http://kolandarivari.blogsky.com

حالا بعدی این حرفا و کیک موزی با یه طمع دارچین منم دارم میخوام بِرَم سَرِ یه دُو راهی...!!! اَصَن یه دوراهی هم هست تو زندگی،
که دیر یا زود هَمَمُون میرسیم بهش،
دو راهی که فرق بین خاطرات واقعی آ،
تصوراتت رو تشخیص نمیدی،
دارم میخوام بگم ینی، منحیثالمجموع العان من،
سر همون "سه راهی" گـُـه گیجه گرفتم!!!...

اوممممم چه سنگین بود این حرفات!

الان چند دقیقه ست همینطور چالشی خشک شدم
یعنی منم رسیدم سر این دوراهی الان؟

خدا باعث و بانی اون گه گیجه رو....

Baran شنبه 11 دی 1395 ساعت 07:53

خرید هاتون مبارک :بانو
کی!؟خسته اس

میسی عزیزم

بعد خرید هیشکی خسته نیس حتی دوژمن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.