گیر و دار


درگیر یه دردسری شدم که توش موندم. 

حالت اضطراب و درماندگی دارم. که البته بیخوده ولی نمیذاره تحمل نشستن وانجام هیچ کار دیگه ای رو داشته باشم .مدام به خودم میگم  اون کاری که میتونم رو میکنم و بقیه اش از دسترس من خارجه. ولی نمیشه.

خدایا چکار کنم.


بزار بنویسم داستان چیه!

بحث اینه که با یه نفر محلی  رو اجاره کردیم به نام هردو نفر. اینکه چرا و اینها بماند برای بعد.

الان چندماهی از این داستان میگذره اون شخص در محل داره کار میکنه از اتاق خودش استفاده میکنه ولی من  دیگه اون محل رو نمیخوام یعنی اصلا نمیتونم که بخوام. که این خودش داستان دیگه ایه برای گفتن .

این شخص راضی نمیشه به اینکه من اتاق متعلق به خودم از محل رو  بسپرم به کس دیگه یعنی از اجاره نامه برم بیرون و شخص دیگه ای بیاد و البته من هم نمیتونم با این شرایطم برم اونجا و عملا گرفتار شدم این وسط. پیدا کردن یه نفر برای جایگزینی اون هم من اینجا و محل اجاره جای دیگه بسیار سخته. ولی در کنار این چون طبق اجاره اون شخص دیگه هم باید رضایت بده نسبت کس دیگه ای که میخواد بیاد این داستان خیلی سختتر شده. داره اذیت میکنه. داره استفاده میکنه دیگه ...

بحث مالیه !

نمیخوام در موردش به اطرافیان نزدیکم حرفی بزنم . 

میدونم جز سرزنش و چون وچرا کردن، کسی کاری برام نخواهد کرد. البته که در جریان کلی بودن ولی چیزی نمیپرسن. شاید فکر میکنن حل شده !!


دلم میخواد کاری بکنم اما واقعا اسیر شدم.

سخته 

سخته 

برای یه دختر خیلی سخته.

خدا فقط میدونه چه حالی دارم.



خدایا کمکم میکنی؟



پ.ن. این هم از تیر و ترکش های دردسرهای باقی مانده از اتفاقات بد چندین ماه پیش است. کاش بتونم از این دردسر نجات پیدا کنم. این یکی رو بگذرونم خیلی خوبه. این بحث مالی خیلی بده. از توان من خارجه . نمیخوام سرم خم بشه . 

پ.ن.2 اصن میام و همه داستان رو یه جا مینویسم. میترسم بمیرم و هیچ کس نفهمه چه به من گذشت. میترسم از شدت فشار یکی از همین شبا توی خواب برم و همه بگن اااا رفت! و هیچ کس متوجه نشه و ندونه داستان چی بود و چه اتفاقی افتاد که داستان من این شد. ندونه توی دل من چی بود و عواقب این اتفاقات چی بود که همشونو تنهایی تحمل کردم. بزار ببینم این دردسرو میتونم به کمکش تموم کنم . بعد میام و مینویسم. یه داستان کوتاه میشه حداقل ! بعدم آدرس وبلاگ رو میزارم توی گوشیم که اگه رفتم کسی اینجا رو پیدا کنه و بخونه. 

نظرات 5 + ارسال نظر
ملی سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 23:32

وای چ بد. ینی شما الان اجاره داری میدی در حالیکه استفاده ای هم از محل نمیکنی؟ عی باباو... ولی غصه نخور ، بنظر نمیرسه ک حل نشه! این چ حرفایی بود اخرش زدی مینلا؟!؟ فوقه فوقش ضرر مالیه و درد سره مالیه... فدای سرت ، درست میشه دختر

آره ملی جون
بدیش اینه که گیر افتادم . یعنی رضایت طرف دیگه قرار داد رو لازم دارم تا بتونم شخصی رو جایگزین خودم بکنم. و این طرف همه رو به نحوی رد میکنه . یا با برخورداش میرن !!
ولی خدا کمک میکنه
مطمعنم !!

فدای تو

Baran دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 22:46

فدات شم عزیز دوست داشتنی ام
بخاطر گل روی شما ؛مطلب با چایی گذاشتم؛بشینیم یکم گفتگو کنیم...
فقط اگه من میون کلام تون دوییدم..تقصیر چشاتونه برقش منو میگیره
چیه؟میگره خب

آخ جون !!

فک کن!! چقدر لوس شدم من الان!

فعلا خاموشن خانم!

Baran دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 20:25

ممنونتونم:-*:-*:-*بابت احوال پرسی
خوبم عزیز دل
یکم خسته ام فقط.

همیشه شاد و سلامت باشی
خداروشکر

خستگیا رو بفرست بیان اینطرفا خودم حسابشون رو میرسم!

Baran یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 20:39

انشاء الله...عزیزدلم.توکلت به خدا باشه.
+مراقب خودت باش ؛واینقدر خودتو اذیت نکن. باشه؟

مرسی . توکلم که به خودشه

امیدوارم زودتر تموم بشه اینم.

مرسی که هستین

Baran یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 18:56

خدایامراقب گل دخترمون باش
درچشم خدا محفوظ بمانی minla جانم

مرسی عزیزم.

خدا کمکم کنه از این بگذرم خیلی خوبه. میبینی چه پشت به پشت اتفاقا ردیف میشن. ولی این یکی دیگه بحثش غصه و ناراحتی دادن به من نیس گرفتاریه عملا.
انشالله زود حل میشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.