که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشد!

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی 
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی
تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید 
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی 
صدف خالی افتاده به ساحل بودم 
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی 
بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز 
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی 
از جنون بایدم امروز گشایش طلبید 
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی


"شفیعی کدکنی"

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 23:40 http://haftaflakblue.blogsky.com/

الحمد الله که خوبین و سلامت.خدایا شکرت
خواهش عزیز دل م

مرسی از محبتتون

Baran دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 13:26 http://haftaflakblue.blogsky.com/

ان شاءالله که خوب وخوشین
مارواز خودتون بیخبر نزارین؛گل دختر جان

ببخشید دیر شد دیگه

Baran دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 07:55 http://haftaflakblue.blogsky.com/

...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.