چند روزیه خودمو حسابی درگیر مساله اجاره و داستان اون اجاره نامه مسخره کردم. دلم میخواست تمام انرژی در خدمتش باشم بلکه بتونم حلش کنم. تصورم بر این بود که گذاشتن تمام وقت و انرژی برای یه مدت زمان کمتر شاید نتیجه بهتری داشته باشه نسبت به اینکه همون انرژی ومدت زمان رو پخش کنم توی تعداد روز بیشتر . اینکه حقیقتا این نظریه درسته یا نه رو نمیدونم! 

شاید اگه کاری بود که همه جانبه دست خودم بود پیشبردش این نظریه میتونست نمره خوبی بگیره اما از اونجا که کاری بود که خب از یه جایی به بعد تلاش بیشتر مفهومی نداشت . این نظریه در حد یه فرضیه باقی میمونه! 

ولی برای من چاره ای جز این وجود نداشت و نداره . حقیقتا حتی پول انتقال اجاره رو هم در جیب سوراخ ندارم دیگه ! باید یه فکری براش بکنم و البته فکر و نگرانی و ناراحتیش اجازه انجام هیچ کاری رو بهم نمیداد. نه کار مفید و نه حتی لذت یه همقدمی با یه دوست یا یه همصحبتی دلنشین با یه دوسته خوش صحبت. 

خلاصه که تمام وقت چسبیدم بهش. هنوز که به سرانجامی نرسیدم اما خدا روزنه امید نشونم داده. امیدوارم تا آخر هفته یه خبر خوب داشته باشم!


دوباره ساعت خوابم برگشته به همونی که فک میکنم بدنم کلا از ابتدای خلقته من بر اون اساس تنظیم شده! یعنی شبا تا 2 یا 3 بیدارم. حتی اگه خسته باشم یا نه . اگه کاری داشته باشم یا نه . مثل الان که دیدم خوابم نمیاد و رفتن به رختخواب کلافه ام میکنه. اومدم و مینویسم.  یک ماهی بود که بعد از کلی تلاش و تصمیم کبری و این حرفا تونسته بود 12 بخوابم و به موقع بیدار بشم. نشد دیگه !


کاش برم ببینم میتونم خودمو گول برنم و بخوابونم! حس میکنم خود درونم یه بچه شیطون شده از اونایی که شب همه چراغ ها رو خاموش میکنن و همه میخوابن یا حداقل خودشون رو به خواب میزنن تا بخوابه ولی اون توی همون تاریکی دور خونه میچرخه و میخنده. هی میخوره به اینطرف و اونطرف و بلند میشه و باز میدوه !! شاید یکی هم چیز ترسناکی بگه و فکر کنه اینطوری میتونه آرومش کنه تا بترسه و بره بخوابه کناره مادرش! ولی اون تازه بیشترمیخنده و مدام صدای هووو هووو در میاره و میدوه دور خونه توی همون تاریکی!!


 بعدا میام و این نوشته رو کامل میکنم! میخوام از "دوست جان" بگم و ملاقات روز جمعه.... اینم خبر خوبی نیس :)))

نظرات 6 + ارسال نظر
ملی پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 09:29

کجایی مینلا؟ حالت خوفه؟ امیدوارم خوفه خوف باشی . بوس برات

فدای تو دوست خوبم
آره بد نیستم حالا میام مینویسم کجام ولی خبری نیس کلا

Baran پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 16:14 http://haftaflakblue.blogsky.com/

شما کجا تشریف دارین


اومدم

ملی پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 06:55

سلام مینلایی
امیدوارم خوب باشی و اوضا روبراه باشه

سلام ملی جونم مرسی عزیزم

اوضاعم رو به بهبوده
امیدوارم کارای توام خوب پیش بره

Baran چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 07:03

چقدکش دار هست بعدا نوشت تون
خیلی هم خوش اومدین


دیدی چی شد !!

Baran سه‌شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 08:36

minlaجونم:-*
تصویرصندلی رو براتون گذاشتموول نزنیا
بعد چایی تاب میخوریم


اومدم

Baran دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 07:57 http://haftaflakblue.blogsky.com/

پس منم برم وبعدا بیام...هووو...

هنوز بعدا نشده که بیام و بنویسمش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.