یک ماه شد واقعا؟


میدونستم که زمان زیادی از آخرین باری که اینجا نوشتم میگذره اما باورم نمیشد نزدیک به یک ماه شده باشه! 

چیز زیادی از این روزا یادم نیس. یعنی اتفاق خاصی نیفتاده که روزها رو پررنگ تر بکنه. نه به سمت روشنی و نه تاریکی.


بعد از اون درگیری ذهنی برای داستان اجاره اون محل ، اوضاع بدتر و بدتر شد. شخصی که باهم اجاره نامه داشتیم داشت کاملا و به وضوح اذیتم میکرد. جواب تماس هام رو نمیداد. حتی توی تکست بد صحبت میکرد. چند نفری که قرار بود برای دیدن محل برن رو رضایت نمیداد. هرروز میگفت نیستم و تا وقتی که نباشم اجازه نداری کسی رو ببری اونجا و خب از نظر حقوقی چون من نبودم اگر در این موارد خلاف این عمل میکردم میتونست ادعا کنه و من دنبال دردسر با این آدم نبودم. چند نفری که معرفی شدن که میدونستم آدمای مناسب و خوبی هستن  و با شرایطی که این طرف گذاشته هم میخورن رفتن و دیدن ولی بعد یهو غیب شد! یعنی دیگه به هیچ وجه جوابمو نداد.کی؟ همون شخص شریک در محل.اون ها هم دنبال دردسر نبودن و میرفتن. زمان برام مهم بود چون پولی نداشتم حتی درحد انتقال اجاره و تصویه اب و برق و ... و البته هرچه میگذشت در این زمان سال پیدا کردن مستاجر جدید سختتر میشد.  این شد که دیدم دارم دیوانه میشم و این اتفاق داره از یه درس بزرگ در زندگی به چیز دیگه ای تبدیل میشه. تقریبا طرف فکر کرده بود من یه احمقم که میتونه به راحتی سواستفاده مالی ازم بکنه! 

حتی مطمعن نبودم که داره از اون اتاق مربوط به من استفاده میکنه یا نه و دلیل این رفتار چیه!

این شد که دل رو زدم به دریا و رفتم اونجا تا خودم پیگیر کارها بشم. به  هرحال این مسافرت آسونی نبود. کم خرج هم نبود!! و من هم وقتشو حقیقتا نداشتم. اینجا حسابی درگیر بودم و از لحاظ درسی هم عقبم! در حد افتضاح. ولی بحث مالی که خب خیلی هم بزرگ بود ولی باز مربوط به خودم بود برام قابل درک بود اما بعد از اینکه دیدم به تمام بهانه گیری ها و امروز فردا کردن های اون طرف گوش دادم اما وقتی یه نفر که بهونه ای براش نداره پیدا میشه یهو غیب میشه و انگار داره با من بازی میکنه یا فکر کرده توان اینو داره که منو اذیت کنه . بهم خیلی برخورد. من آدم محکمی هستم گرچه که تا نهایت ممکن با مردم نرم رفتار میکنم و منعطفم. 

به کمک خدا رفتم اونجا و یه نفر رو برای اجاره پیدا کردیم و کارهای انتقال رهن و اینها انجام شد و زود برگشتم.

چیز زیادی از این زمان توی ذهنم نیس به جز حرص خوردن و اعصاب خردی. و البته متضرر شدن بیشتر. مثلا نصف اجاره ماه رو دادم! چون این نفر نمیخواست تا وسط ماه بیاد و دست منم زیر سنگش بود دیگه . ولی خیلی خیلی خوشحالم که تموم شد. توی اون چند روز من اصلا غذا نخوردم! فقط چای و قهوه و دونات!

بازم خدا واقعا کمکم کرد.


الان ده روزی باید از تموم شدن این داستان گذشته باشه.

وقتی برگشتم یه کرختی خاصی توی وجودم بود. احتمالا هم جسمی بود به خاطر فشار این داستان و هم روحی. خیلی به یاد ندارم همچین حالتی رو تا این حد در خودم دیده باشم. ولی دلم میخاست فقط توی خونه باشم و به هیچ کاری فکر نکنم. سه روز کلا ارتباط با همه کس و همه چیز رو قطع کردم. گرچه که وقتی باز رفتم سراغ میل و گوشی و ... حتی ادمای دوروبر هیچ خبری نبود! هیچ کس هم سراغمو نگرفته بود  به جز دوستای عزیز مجازی که اینجا دارم. و ای کاش که این دوستان رو بیشتر نزدیک خودم داشتمشون. شاد باشن همیشه ...


چیزای دیگه ای که یادمه ... بزار ببینم.....

آهان!

گوشیم از دستم افتاد و داغووووون شده . داغونا!! هیچ وقت دوست نداشتم برای گوشی هام محافظ بدنه یا حتی صفحه بزارم . فکرمیکنم من قراره از این وسیله و دیدنش و داشتنش لذت ببرم و اگر یه گارد بزارم روش خب درسته سالم میمونه اما من هیچ وقت اونی که بوده رو ندیدم! فک میکنم بدنه و صفحه زمانی که خراب میشن تقریبا همون زمانی هست که دیگه خود گوشی هم استفاده مفیدی نداره و زمان تعویضشه. به دوستام هم میگم همش ! اخه مثلا نمیدونم سه سال یا هرچی که طول عمر گوشی هست رو با یه گارد گذرونده بعد الان گوشی ظاهرش سالمه ولی میخاد عوضش کنه! برای من یه جورایی اشتباهه این کار!

اما این دفعه گوشی نازنینم! رزگلد دوست داشتنیم افتاد و نمیدونم چرا اینقدر ترکید  از گوشه خورد زمین و دوباره پرتاب شد. از اون گوشه هم بدنه اش شکسته یه جورایی هم یه سه گوش از صفحه اش و یکم هم بلند شده کناره ال سی دیش. درب پشتش هم دیگه سرجاش نمیمونه. بلندگوهاش هم .... به هرحال من که پول ندارم حتی برای تعمیر!


بعد اینکه یه فامیل نزدیک ( اول نوشته بودم "یه آدم قراضه" بعد دیدم نسبتش باهام خیلی نزدیکه و به خودمم برمیگرده این کلمه "قراضه".  بهم برخورد عوضش کردم  )  به من سفارش اسپری و ادکلن داده بود براش بخرم و ماگ و اینا. یعنی من برای خودم خیلی ماگ میخرم . دوس دارم خب. و چون زمان زیادی گذشته هی جمع شدن و زیاد شدن. با سلیقه خودم هم میخرم که شاید خیلیا نپسندن ولی چون زیادن هرکسی توش چندتایی رو میگه چه قشنگن. برای این آدم به چند مناسبت اسپری و ادکلن خریدم. دوست داشته بود. اینبار گفتم. فرزندم! من حال روحی خوبی ندارم برو خودت بخر من حوصله گشتن و فکر گذاشتن برای انتخاب ندارم. اونم اصرار!! که منم وقتشو !! دقت بفرمایید "وقتشو" ندارم و لازم دارم و اینها. منم هیچی نگفتم و خدایی بی دقتی نکردم اما زیاد هم نگشتمو خریدم. بعد که دادم بهش میگه این چرا بوش تهش فلانه اون چرا اینجوریه . من شبیه فلان مدله خودت میخاستم ماگ رو ! یکی نیس بگه چرا نگفتی خب!! منتظر بودی یه شگفتی برات خلق کنم ! خلاصه هم زحمتو براش کشیدم هم در این وضع نابسامان مالی هزینه کردم که به روی خودشون هم نیاوردن هنوز . هم کلی برام ناز کردن. آخه بعد از اینکه کلی غر زده و بده ادلکن رو گفته بعد با یه لحنی میگه حالا چند خریدی !! منم اصلا نشنیده گرفتم. چند بار وسط حرفاش گفت منم به روی خودم نیاوردم. ماگ رو هم نذاشتم ببره اصن  


گل عزیز و دوستداشتنی و خوش بوی خودم ، نرگس جان مهربونم گل داده . اینقد دوسش دارم که نگوووووو

بن سای خوجملی هم دارم که یکم بی حال شده بود این چند وقت بیشتر بهش توجه کردم خاکشو عوض کردم و روزا بهش اب اسپری کردم پر از برگای نو شده عشششق میکنم باهاش

یه گلدون جدید هم برای خودم خریم . گل که نیست یه جور برگه بیشتر ولی دلم به بودن و دیدنش شاد میشه. 


امیدوارم این روزای باقی مونده بتونم کارهامو به جاهای خوشحال کننده ای برسونم که سال نو رو با انرژی شروع کنم. 

دیگه دلم میخاد برای رختخوابم یه ست روتختی و رو بالشی و اینای نو بخرم بشه هدیه تولد و عیدی خودم به خودم 


از نظر مالی حال و اوضاعم مناسب نیس. کاش میشد یه کاری بکنم که یکم بهم کمک بشه .



نظرات 6 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت 06:25 http://haftaflakblue.blogsky.com/

غلط کرد پدرسوخته محکم می خابونی بیخ گوشش سمت بال نرفته که؟
خب.ایرادی نداره که داغونه...ان شاءالله هیچ و داغان نباشه
چیه!؟داغون با داغان فرق میکنه!داغونه یکم شل وله...داغان یعنی اسقاط.دوبارقیچی

چقدر عصبانی شدنتون رو دوس دارم. اصن راستشو بگم یکم برای عبانی دیدنتون اینو گفتم

یعنی ما و درس و کار و بارمان حالا از داغون ارتقاء درجه دادید که بهون میگید داغان ؟

Baran شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 22:19 http://haftaflakblue.blogsky.com/

عجیج دل م دارن درس می خونن
اوضاع درسی تونم عالی باشه

ای بابا داوود چرا اونجوری میکنه نکن بچه موها رو اونجور می بافن آخهبزارباز بمونه نسیم عطر شو برامون بیاره...

دارن سعی میکنن امیدوارم موفق بشه
نیس ! فعلا که داغونه همچنان...

داوود خیلی بلا شده . کلا شیطنت هایی میکنه که نمیدونم از کجا یاد گرفته

ملی جمعه 13 اسفند 1395 ساعت 10:31

اخیش! همینکه مشکله حل شده صد هزار بار شکر.
چه بد ک رزی ترکیده ولی بنظرم قضا و بلا بوده که اینطوری دفع شده مث عکسای دفاع من منم پیرهنه موبینو دراوردم شستمش پاشم تنش کنم!
به تعویض کلمه قراضه کلی خندیدم چ خوب که گلداری بلدی من بلت نیسم.
ایشالا این روزای اخر سال رو به بهترین شکل ممکن بگذرونی و برا سال جدید فول انرژی باشی :****

واقعا!!
اره دیگه باید بزاریم اینا رو ب حساب قضا بلا
پیرهن موبی

منم خیلی گلداری بلد نیستم . یعنی مثلا بعضی گلا که خیلی دوست دارم رو بارها گرفتم و نتونستم نگهداریشون کنم. شاید نور و هوای این خونه براشون خوب نیس. ولی توام امتحان کن گلای مختلف رو. نکته مهمش فقط محل مناسب و آب دادن منظمه به نظرم.
ایشالا ایشالا
مرسی توام همینطور عزیزم

بهـــــار جمعه 13 اسفند 1395 ساعت 00:02 http://angel92.tk

روزتون پر از رنگهاى قشنگ پر از خبرهاى خوب سرشار از انرژى مثبت یه عالمه لبخند خیلی افتخار میدید پیش من هم بیاین
886518

Baran پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 18:28 http://haftaflakblue.blogsky.com/

عجیجمی دخملی ناناسی آناناس طورم
الهی آمین.درچشم خدا محفوظ بمانیدددد...
اختیاردارید...باعث افتخارماست که کلیی به ما بخندین
عهه..من چقد نوک فنچ رو دوس دالم
(همون جگرگوشه میشه)
خیلییییی عزیزی minla جونم:-*:-*:-*

من آناناس میخوام !

ممنون ممنون

شما بیشتر دخترجان

Baran پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 16:11 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و درود وسپاس از خداوند رحمان که بابت رفع اون مشکل اجاره... خدایا شکرت
بحمدالله که سلامتین... اوضاع درسی افتضاحه ایضا گلهای عجیج مجیدی تون (ازطرف من بماچین گلهاتونو:-*:-*:-*)
وعاااشق اون هدیه ای که خود ب خودی لحاظ نمودین هستم...ملافه رو عرض میکنم..
اووه..بابت منهدم شدن گوشی تون...متاسف شدم چند سال پیش منم گوشی مو چند دور تو لباس شویی شستم...یعنی اون داشت استحمام میکرد من بهش زنگ میزدم ببینم کجاست!!هی اون خانومه میگفت..درحال حاظر امکان پزیر نمی باشد و...باقی قضایا
حقیقتش دل مان بسی دلتنگ تان شده بود.جدا عرض میکنم.بحمدالله که خوب وسلامت هستین...ان شاءالله مشکلات همه ماها رفع میشه...عزیز دل انگیزم

سلام بر بانوی باران و رنگین کمان

واقعا خدا رو شکر! یه نذری هم کردم کاش همت کنم زودتر براش...

بله خداروشکر که سلامتیم ولی اخه اوضاع درسی که افتضاحه!!

ها ها ها چقد قشنگ گفتی اتفاق گوشیتون رو ببخخشید ولی کلی بهتون خندیدم مشغول استحمام بوده در دسترس نبوده خب

دل من که فنچ شده بود براتون بال بال میزد
انشالله خدا توی بقیه اش هم تنهام نذاره
ایضا همه ارزوهای خوب برای شما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.