امروز دوستی برام آهنگ مادر من با صدای مرحوم خسرو شکیبایی رو فرستاد. همون که توی فیلم خواهران غریب خونده بود. خب من اون آهنگ رو خیلی دوست داشتم و دارم. انگار ریتمش با شعرش حال منو بهتر میکنه. شایدم چون حال خوب بچگی رو یادم میاره دوستش دارم به هرحال که بسی منو شادمان کرد و گوش دادم بهش چندباری.

یه کامپیوتری داشتم از قبلترها که خب کامپیوتر بدی هم نبود از نظر کارایی منظورمه یعنی هنوز هم به خوبی قابل استفاده باید باشه.  بعد از اون لپ تاپ  خریدم و خب کم کم دیگه سراغ کامپیوتر نرفتم تا اینکه یه روز بهم گفتن اگه اینو نمیخوای دیگه بده فلانی لازم داره ازش استفاده کنه. برای منم بد نبود چون فضای زیادی از اتاقمو گرفته بود. من اون زمان هاردم رو از روش باز کردم و دادم بهشون. اون هارد همینطوری با من اینطرف اونطرف میشد. میدونستم که عکس های قدیمی که با دوربین گرفته بودیم همه روی این هارد هست و فایل ها و اطلاعاتی خودم هم توی درایوه دیگه اش باید باشه. منتها چون میدونستم که این هارد ویروسی هم بود برای همین هیچ وقت اون قدری حوصله براش نداشتم که وصلش کنم انتی ویروس مناسبی تهیه کنم و نگرانی دردسرای بیشتر بابت این ویروسی بودن رو نداشته باشم و اطلاعاتشو بردارم. این بود که فقط با خودم داشتمش. 

امروز دوستم گفت برای کاری یه هاردمیخواد که فقط ویندوزی نصب بشه روش و چند روزی زنده باشه  یاد این هارد افتادم رفتم سراغش و به جز دیدن عکسایی که ازشون خبر داشتم عکسایی رو پیدا کردم با دوستای دوره لیسانس. عکسای کاملا یهویی و توی موقیت هایی که برای من یادآور خاطره ها بودن. کلی وقت ازم گرفت! ولی لذت داشت پیدا کردنشون. 

چقدر زندگی روی دور تند افتاده انگار!!

باورم نمیشه سال ها اینقدر زود زود گذشتن ...



چند وقتیه خیلی عکس نمیگیرم . نه از خودم و از اطرافیانم و نه از روزایی که شاید مثه هرروز نیستن. امروز گفتم اشتباه بزرگیه ! باید حداقل یه تصویر از این دوران هم باشه که بعدا برام این روزای عمر رو هم یادآوری کنه هرچند که عکسای خوبی نباشن!


نظرات 7 + ارسال نظر
دخترحه شنبه 25 دی 1395 ساعت 22:08 http://moncoindesolitude.blog.ir/

این زندگی روی دور تند رو قشنگ درک می کنم

اوهوم
نمیدونم همیشه همین بوده یا در دوره ما این مدلی شده.

Baran چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 14:49

فدا تون بشم
انشالله روزی بال به بال بزنیم
یعنی دوشادوش هم قدم بزنیم

سلامت وماناباشی عزیزدلم

مرسی
انشالله

ممنون شما هم همینطور

Baran سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 17:40

سلام واحوال خوب وقت شما بخیربانو
آمدیم جهت احوال پرسی بال مبارک تان
ماشالله ماشالله

سلام برروی ماهتون

خوش آمدی که بسی شادمون کردی با احوال پرسیتون
بالمون هم آمادست جهت خدمت رسیدن...

ملی دوشنبه 20 دی 1395 ساعت 19:30 http://melijoon.blogsky.com/

اره مینلا جون عکس خیلی چیزه خوبیه حتمن بگیر باباو... مثلن عکسه همین کیکه من حتی گاهی دیدنه یکی که میرم و تو اتاغه انتظار منتظر نشسدم تا برم تو(منظورم برا مسایله مهمه!) یواشکی از اتاخه مربوطه و ویوی جلوم میعکسم...بعدنا که میبینم اون روزا برام تداعی میشه و حس های همراهش

آره خوبه. ممکنه همینجوری هم اتفاقا یادت بیاد ولی دیدن عکس بهتر یادآوری میکنه اون روز رو و البته حس اون لحظتو.
خیلی خوبه.
سعیمو میکنم!

Baran دوشنبه 20 دی 1395 ساعت 07:10

حالا کو...،عمه میشین مادر ومادربزرگ...زن دایی زن عمو.زن پسر عمو زا،،الی ماشالله انشالله انشالله
اوه!شمام پس؛
بله.ایضا بالهای خوشمزه طور تان؛بی بلا
سلام بانو

زن پسر عمو زا
انشالله...

تچکرات فراوان ...

Baran یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 19:02

خاله minla
من همه چیژ میژ یادم میمونه گاهی
عکاسی کاری نداره که:همین عکس کیک،چقدر خوب گرفتین...پیش دستی و زاویه برش ها...بهتراز من دید عکاسی دارین
چشم های خوشکل وگویای شما؛بی بلا

بعد از مقام بانو الان خاله شدم من اخه فک میکردم هیچ وقت خاله نمیشم

عکاسی کاری نداره ولی نه همه کس عکاس نمیشه.
من از تعریف شما کییف نمودم

Baran شنبه 18 دی 1395 ساعت 23:40

مادر من مادر من تو یاریو یاورمن
مادرچه مهربونه....
منم دوست دارم این آهنگو...چقدرهم دلم واسه دوقلوها می سوخت...ومیسوزه

مرور خاطرات هراز گاهی خوبه

چه خوب که لذت بردین...
√حتما بگیرین؛عکسها حال آدمو خوب میکنن...گاهی پیش میاد میشینم عکس های ده سال پیش کاخ موزه رامسر رو میبینم..مرور اون روز خوب ؛باعث انرژی و نشاط م میشه...یعنی ده ساله که نرفتم؛ولی با نگاه کردن تصویر ها..انگارنه انگار..
بگیرین لطفا به ما هم نشون بدین...خصوصا اون کوهه ز پنجره نمایان رو

آره گاهی خوبه مرور خاطراتی که باعث خوب شدن حال میشن.
اول باید شما عکاسی روبه من یاد بدین ...

چشم میگیرم و شما رو هم به کوه جان معرفی میکنم . البته که شاید بشناسید همو
شما چه یادته همه چیز !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.